رمان با چشمانی باز تازهترین اثر سیدمحمد سادات اخوی است. این داستان درباره روابط موازی آدمها است. یک مرد که همسر دارد و دل در گرو دلبر دیگری میبندد، به تعبیر نویسنده «زن مهر» و «زن عشق»، مرد دیگری که او هم داستانهایی درباره تجربه زندگی عاشقانه دارد و مرد سومی که رنجها و مرارتها او را ناامید و بدبین کرده است.
محل تلاقی سه مرد در فرودگاه است؛ پروازی به مقصد مشهد که تأخیر دارد. بخش زیادی از داستان در فرودگاه روایت میشود. سه مرد، مجبور و منتظر در فرودگاهی که خود استعارهای است از حال و روز آدمها. و سرانجام وقت موعود میرسد و مردها هرطور که هست «پرواز» میکنند. صفحات پایانی رمان در مشهد و پیرامون حرم امام رضا (ع) اتفاق میافتد و آدمهای جدیدی به قصه وارد میشوند و دیداری که سر نمیگیرد و چشمانی که باز میشود... ب
در بخشی از کتاب آمده است: «ماندهای میان دو آدم، دو زن... که دوتاشان برایت عزیزند اما روحشان همجنس نیست. ریشهها و مبناهایی مشترک دارند اما شبیه نیستند؛ یکی سراپا «مهر» و دیگری سراپا «عشق»».